باران منباران من، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

باران عشق زندگی

من مامان باران اینجا خاطرات شیرین کودکشو ثبت می‌کنم به امید روزی که از دیدنشون لذت ببره

یک اتفاق بد

دیروز صبح که روی تخت خوابیده بودی یک دفعه افتادی پایین ،بغل شوفاژ و صورتت یکم سوخت خیلی اعصابم خورد شد ..خودتم خیلی حساسی یه ماسک زدی رو صورتت که کسی نبینه صورتت زخم شده ..قربونت بشم عزیز دلم  ما همچنان اسفراین هستیم و ان شالله فردا صبح حرکت میکنیم به سمت خونه با فردا هفت روزه که اومدیم اینجاو من خیلی نگران مدرسه ات هستم ...ولی خودت شدیدا خوشحالی خیلی خیلی ...اصلا این همه علاقه از کجا اومده نمیدونم والا ...
13 دی 1395

سفر به بجنورد

ما هنوز اسفراینیم امروز کار بابا زودتر تموم شد و اومد رفتیم بجنورد ،اول شهر جایی تاریخی و زیبا بود به نام بش غارداش که از آثار تاریخی شهر بجنورد هست،بابا همچنان فردا هم کار داره تا بببنبم بعد چی میشه .من وشما که میمونبن خونه تنها دنبال بازی میگردی تا با هم بازی کنیم .فعلا که محبوب ترین بازی اینه که من کوچو لو بشم شما میشی مامانم غذا میدی بهم لباس تنم میکنی ،میریم کنسرت ،بعد خونه مانی،بعدم که پیست اسکی ..کلا روال کار همینه😂😂البته بعضی موقعاها هم من حوثله بازی کردن ندارماااا عکسای امروز مربوط میشه به جاهای دیدنی شهر بجنورد این مجتم ...
11 دی 1395

سفر به اسفراین

چهاررشنبه بود که اومدم سراغت که اجازتو بگیرم بریم اسفراین .خوشحالیت بی وصف و حد بود نمیدونی چقدر ذوق کردی از اینکه زود اومدم سراغت و اینکه دو روزی هم مدرسه نیست.بابا یه سفر کاری داره و ما هم باهاش اومدیم.چون هوا سرده خیلی نمیتونیم بریم بیرون دیوز که بابا رفت کارخونه من و شما هم رفتیم پارک و کلی خرید کردی توی پارک قدم زدی و بعد هم به علت سرما اومدیم خونه.بعد از ظهرم رفتیم به روستای دیدنی به نام رویین .بیشتر تو خونه ایم با منو نمیکنی بچه خودت یا قایم باشک بازی میکنیم هوا درسته یه کم سرده ولی مثل شهر خودمون نیست و تمیز و پاکه    بعد از مدت طولانی برات پفک خریدم .نسشتی خوشمزه خوردیش  عاشق پفکی ولی من برات نمیخرم به خاط...
10 دی 1395

سفر یکروزه به اصفهان

شایداواخر تابستون بود که بابا برای کاری میخواست بره اصفهان ما هم باهاش رفتیم .بابا رفت به کارش برسه و ما هم رفتیم پارک ناژوان و کلی بهت خوش گذشت.عکسایی که میزارم برات مربوط به اون روزه .امروز من از آموزشگاه که اومدم سراغت با هم رفتیم خونه مامان جون  و بیشتر مدت امروز رو مشغول مشق نوشتن بودی...آخ که این خانمتون چقدر مشق میگه .....بعدم که مامان جون فیلم بچه گی هاتون رو گذاست ببینی..وای که چقدر جیگر و با نمک بودی....خلاصه این که من دلم برای اون موقع هات حسابی تنگ شد.الانم که طبق معمول شما خوابیدی و من کنارت خوابیدم تا خوابت ببره برم .خیلی تو فکرم که دیگه خودت بخوابی بدون من. فعلا که دلم نمیاد تا بعد،که ان شالله خودت بخوای که تنها بخوابی...
6 دی 1395

تاخیر بلند مدت

خیلی وقته که به وبلاگت سر نزدم فکر نمیکردم بتونم با گوشی عکس آپلود کنه خوشحالم که موفق شدم شاید اینطوری بیشتر بتونم   به وبلاگت سر بزنه .این وبلاگ برای من حکم دفتر چه خاطراتت رو داره و خیلی برام مهمه .دختر گلم دیگه بزرگ شدی و کلاس دوم هستی .امسال مدرسه تو عوض کردیم و مسیر مدرسه یه کم دورتر شده. صبحا طبق معمول به سختی بیدار میشی .الانم ساعت هاست که خوابیدی .فردا شنبه است و روزها مثل برقو باد میگزره . این عکسی که گذاشتم مربوط به بازی دیروزت هست که با مانی کلی بازی های خیالی کردید .چند روزی هست که وارد فصل زمستون شدیم  چند تا عکس هست میزارم ادامه مطلب به امید خدا که موفق بشم😂 اینم از هانا که اون هفته رفتیم تهران و کلی باهاش با...
3 دی 1395

تولد هفت سالگی

سلام بر عزیز دل مامانش تولدت با یه تاخیر 26 روزه مبارک باشه .. امسال دو تا تولد داشتی خانواده بابا و خانواده مامان و کلی هم ذوق و شوق البته برای کادو و کیک ..... و از کادویی که بابا برات خرید و یه میکروسکوپ بود کلی خوشحال شدی و بهترین کادو تولدت شد .   ...
2 شهريور 1395

روزهای گرم تابستان

سلام بر عزیز ترین دختر دنیا واقعا که این روزها حسابی تنبل شدم . مامان نگار گل گفتی عزیزم ،واقعا با وجود گوشی های اندرویدی و تلگرام و اینستا ،دیگه انگار فرصتی برای وبلاگ نویسی ایجاد نمیشه...........  این روزها ی گرم به شدت در حال گذره و شما باران عزیزم هر روز تنبل تر از دیروز به کار خودتت ادامه میدی  کلاس کاراته رو دیگه نرفتی هرچی اصرارو تشویق و تهدید بی فایده بودو تلاش من برای رفتن به کلاسای دیگه و بیکار نموندنت توی تابستون ،بی فایده بود و به جایی نرسید و تعطیلاتت به تلویزون وموبایل و پارک رفتن سپری میشه. تقریبا دو هفته ای به تولدت باقی مونده و در حال تهیه تدارک و لیست نوشتن مهمونا تولدت هستی. الان که دارم برات مینو...
23 تير 1395

نوروز 95

سلام به دختر عزیزم بالاخره بعد از کلی تاخیر اومدم. کامپیوتر مشکل داشت و منم تنبل بودم که تا الان وبت رو آپ نکردم. جونم برات بگه که الان مدرسه هستی و این روزای آخر به زور و ناراحتی میری ، فکر میکنم که خیلی خسته شدی . این پست رو میزارم مخصوص خاطرا ت عید. امسال ما روز دوم عید بار و بندیل رو بستیم رفتیم اسفراین دو روز اونجا بودیم و بعدش هم رفتیم مشهد و خیلی هم خوش گذشت ، شما هم که عاشق مسافرت کلی عشق کردی و این از هفت سین امسال ما با جناب خان بقیه عکسا که خیلی هم زیاده میزارم ادامه مطلب.......... چون عکس ها پراکنده هست منم نمیتونم به ترتیب بزارم عکس بالا قلعه بلقیس از بنا های تاریخی خرا...
29 ارديبهشت 1395
1