یه سفر پر ماجرا
ماجرا از اینجا شروع شد که بابا برای یه کاری میخواست بره اسفراین ،یه شهری نزدیک مشهد،و از اونجایی که بلیط هواپیما گیرش نیومد و همین طور دلایل دیگه تصمیم گرفتیم که من و شما هم همراهش بریم . و این شد که وسایل سفر رو جمع کردیم و رفتیم اسفراین و دو روز اونجا بودیم و از اونجایی که تقریبا نزدیک شهر مشهد بود تقریبا 400 کیلومتر دلمون نیومد که امام رضا نریم و دو شب هم مشهد بودیم و فوق العاده حرم شلوغ بود و کل این دو روزی که توی مشهد بودیم ، حرم بودیم و خیلی هم خوش گذشت . وقتی که تصمیم گرفتیم برگردیم ،شما گفتی که من میخوام برم دریا و به این علت که توی خونه ما باران سالاری حکم فرما هست . مسیر برگشت ما از سمت شمال شد و برای اینکه شما یه ساعت توی دریا بازی کنی ، علاوه بر اینکه کلی راهمون دور شد ، مجبور شدم ترافیک 8 کیلومتر ی جاده هراز رو تحمل کنیم و نهایت بعد از 24 ساعت داخل ماشین بودن ساعت 7 صبح رسیدیم خونمون .
دیگه اینکه کلاس کاراته رو همچنان میری و علاوه بر اون کلاس شنا ،که از شانس بد از وقتی اسمت رو نوشتم مریض شدی که البته امیدوارم روزهای باقی موندش رو به سلامت بری .
تقریبا داریم به اوایل مهر نزدیک میشیم، و من از شما بیشتر استرس دارم و بعد کلی تحقیق اسمت رو مدرسه فرهنگیان نوشتم که فقط امیدوارم که مدرسه خوبی باشه.
یکی از بهترین های مسافرتمون رفتن به روستایی به نام رویین بود ،تقریبا 20 کیلومتری اسفراین ،که جای فوق العاده زیبایی بود با آب و هوایی معرکه و ساختمون هاش هم تقریبا شبیه ماسوله بود.این عکسها، هم برای اونجاست.
باغ خاله بابا که چند روز پیش دعوت داشتیم و کلی آب بازی کردی
نمونه ای از شیطونی هات بدون شرح
آب انبار علی آباد در آرادان
.
این عکسا ادامه عکسای رویین هستش
خودم عاشق این عکستم
و در آخر هم چند تا از عکسای دریا، البته این رو بگم که اولین بار بود که رفتی توی دریا همیشه میترسیدی
الان توی کوچه داری با نگار بازی میکنی و آخرین روزهای تعطیلات رو میگذرونی ، تابستون آقاجان برات تاب بسته زیر درخت توت و بیشتر تابستونت رو اونجا گذشت . اینم درخت توت و نگار و شما