بدون عنوان
باران عشق من و بابا جونشه. امشب از من خواستی تا عروسکتو رو که کنارت خوابونده بودی از اتاقت بیرون ببرم . دلیلشو که پرسیدم گفتی می ترسم بهش نگاه کنم اون یه دفعه سرشو بچرخونه طرف من. ...
نویسنده :
samira
1:11