خیال پردازی
سلام بر همه زندگیم باران عزیزم
الان که دارم برات مینویسم خواب تشریف دارید . بعد از کلی قصه از روی کتاب و کلی قصه از خودم ، که البته عاشق قصه های من رواوردی من هستی بالاخره خوابت برد . همون طوری که قبلا گفتم خدا رو شکر به مدرسه علاقه داری و دیگه وارد حروف الفبا شدی و کلی با سواد .
و تنها مشکلم ،البته مشکل نیست نوعی دو گانگی فکری که برای من ایجاد شده ،اینکه که از مدرسه که میایی کلی تعریف میکنی که چی شده و چی نشده و منم با اشتیاق گوش میدم و نمیدونم تعریفایی که میکنی کدوم واقعی و کدوم غیر واقعی ( البته که من به شما نمیگم که دروغ میگی ) میگم بارااااااااان و یک نگاه توی چشمات ،اونجاهایی که الکی میگی رو اعتراف میکنی و میگی من که نگفتم .... و حرفت رو کاملا برمیگردونی (البته با تبحر باورنکردنی) ، خلاصه اینکه باید اعتراف کنم که واقعا یه جاهایی کم میارم ...........من که میگم خیال پردازی نه................
خلاصه اینکه خیلی با حالی عزیز دلم . امروز هم خانومتون اولین املا رو بهتون گفت . و دو تا ستاره هم بهت داد . فردا صبحی هستی . چند هفته پیش مدرسه جلسه مامانا بود، خانومتون هم تنها چیزی که به من گفت این بود که باران خدای اعتماد به نفسه..... منو میگی قند تو دلم آب شدو کلی خوشحال شدم .امیدوارم که همین طوری بمونی عشقم ..
مسافرت قبلی که رفتیم شمال ، همین طور که داشتی توی آب بازی میکردی یه خانومی اومد بهم گفت اون دختر خانم دختر شماست ،من چند تا عکس ازش گرفتم ، خلاصه اینکه خیلی از شما خوشش اومده بود، منم دیدم عکسایی که انداخته قشنگه شمارشو گرفتم ،تا اینکه چند شب پیش عکسا رو برام فرستاد .
دستش درد نکنه خیلی لطف کرد . اینم از عکسا