این روزها
سلام دختر خوب خودم. از حال و هوای این روزات بگم که هوا خوب شده وتقریبا هر روز میری پارک و حسابی بازی میکنی طوری که انقدر خسته میشی که شبا زود میخوابی.
چند روزه نمیدونم علتش چی هست که خیلی ترسو شدی و میگی ما مان الان همه چیز واقعی میشه فکر میکنم تو ی تلویزیون دیدی در هر صورت انقدر میترسی که هر جا من میرم پشت سر من میای وقتی هم می خوای بخوابی دست من میگیری .امیدوارم اثر هر چیز که بوده زودتر تموم شه چون خیلی داری اذیت میشی فدات بشم.
دیگه بهت بگم که هنوز با غذا خوردنت مشکل دارم چون خودت غذات رو نمیخوری البته اینو اعتراف میکنم که تقصیر خودمه اگر از اول داده بودم خودت غذات روخورده بودی این مشکل رو نداشتم.
راستی گفتم بهت که توی این مدت خیلی از دخترای فامیل ازدواج کردن که روی شما هم بی تاثیر نبود یه روز که از دست من ناراحت بودی بهم گفتی ما مان خدا کنه من زودتر شوهر کنم از دستت راحد(راحت)شم.بعدش یه روز به من میگی مامان پس کی شوهر میکنی قربونت بشم الهی که اینقدر شیرین زبونی .
متاسفانه علایم سرماخوردگی پیدا کردی خدا کنه فردا خوب بشی یکی از بدترین موقع های زندگیم وقتی که مریضی نمیدونی که چقدر بد میگذره . از خدا میخوام که همیشه سالم باشی عزیزم خوابای خوب خوب ببینی بای. دوستت دارم خیلی زییییییییییییییاد