روز اول پیش دبستانی
عزیزدلم بالاخره روز اول مدرسه ها رسید و با شوق زیاد آماده رفتن شدی . امیدوارم که همیشه با همین ذوق و شوق به درجات بالاتر بری و من وبابا شاهد موفقیت هات باشیم.(الهی آمین)
اول مهر یکم سرما خوردگی داشتی به خاطر همین دیر تر بیدارت کردم تا سر حال تر بری ،مرتب هم میگفتی مامان دیرم نشه ،واما نکات قابل توجه یکی اینکه وقتی رفتیم اصلا نذاشتی من بمونم حتی چند تا عکس ازت بگیرم فقط میگفتی برو ،سریع هم رفتی پیش بچه ها ،و دیگه اینکه وقتی آمدم سراغت گریه کردی گفتی چرا اومدی ببریم و جالب اینکه بچه های دیگه گریه میکردن ومامانشون رو میخواستنالبته جای شکرش باقی هست.
و اسم اولین دوستت مدرسه ایت هم دریا هست وقتی که اومدی کلی از بازی هایی که کردید تعریف کردی
بقیه در ادامه مطلب
مشغول انتخاب گل
واین قلبی که دستت هست هدیه مدرسه به شما بود
و اول مهر مون به این زودی تموم نشد و دیگه کم کم آمده شدیم برای رفتن به عقد کنون مهدیه جون ،و البته زیاد ازت عکس ندارم ،چون دوست نداری وایسی و عکس بگیری
امروز سوم مهر تولد بابا جون بود و قسمت شد با تولد خاله فرشته که با تولد بابا توی یه روز هست با هم جشن بگیریم اونم به طور کاملا اتفاقی
بابایی عزیزم تولدت مبارک