باران منباران من، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

باران عشق زندگی

من مامان باران اینجا خاطرات شیرین کودکشو ثبت می‌کنم به امید روزی که از دیدنشون لذت ببره

سفر یک روزه به تفرش

امروز با فاطمه اینا رفتیم تفرش و خیلی هم خوش گذشت عکس بالا که با فاطمه هستید توی یک درخت خیلی قدیمی هست که خیلی قطور وبزرگ بود کنار یک مسجد . عکس پایینی توی یک آبشار هست و داری خیس میشی به خاطر همین قیافت اون شکلی هست واماعکس آخری آرامگاه دکتر حسابی هستش که داخل  شهر تفرش است روحش شاد.   ...
14 فروردين 1393

سیزده بدر

 سلام بر خانم خانوما خودم  ،امروز سیزده بدر بود و رفتیم بیرون با عمو حسن و عمه ها کلی هم کوهنوردی کردی و حسابی خسته شدی،  فدات بشم الهی، البته هوا زیاد خوب نبود شما هم یه کوچولو سرما خوردگی داشتی و من نگران بودم که یه وقت مریض نشی در کل زیاد بازی نکردی و به غیر از اون کوهنوردی که کردی و یه کم کسل بودی ،  الانم که خوابی امیدوارم که خوابای خوب خوب ببینی چون چند روزه که میگی خواب بد میبینی . اینم از عید 1393 که تموم شد امیدوارم که روزای خوبی در انتظارت باشه دختر خوشگلم ...
14 فروردين 1393

محافظ خواب

    باران جونم عکسی که در تصویر مشاهده  میکنی نگهبانت هست موقعی که میخوای بخوابی ،میاری میزاری بالای سرت وقتی علتش رو ازت سوال میکنم ،میگی اینو میزارم که لو لو هارو بخوره البته به غیر از این اون عروسکای بند انگشتی که قبلا برات نوشته بودم هم  دورشون دستمال عینک می پیچونی و با خودت می خوابونیش خلاصه اینکه خوابیدت ماجراها داره عزیزم باران عزیزم عید هم به روزای آخرش رسیده امیدوارم توی دنیای کودکیت بهت خوش گذشته باشه فردا شاید با عمو حسن اینا بریم بیرون البته هنوز معلوم نیست چونکه به هوا،اعتباری نیست، باران خیلی دوستت دارم .بای ...
12 فروردين 1393

ع عید 1393

عیدت مبارک دخترم امیدوارم که همیشه سلامت باشی  و لبا ی خوشگلت همیشه خندون    امسال قرار نبود هفت سین بچینم ولی وقتی دیدم خیلی علاقه داری  در آخرین لحظات فقط به خاطر دختر گلم رفتم وسایلش رو خریدم اینقدر ذوق کردی که خدا میدونه تازه شبم میخواستی پیش هفت سینت بخوابی  ما برای اولین بار سال تحویل رفتیم خونه با با جون  بعد اومدیم خونه آقاجان و شما هم کلی با فاطمه ترقه بازی کردی البته اینو بگم که همچنان از ترقه میترسی امسال سال تحویل  ساعت 8.5 شب بود و شما هم موقع سال تحویل کلی تعجب کرده بودی  چون خیلی منتظر بودی عید بشه وقتی بهت گفتم باران اینم از عید دیدی بالاخره عید شد تنها چیزی که توی قیافت میشد بخونی...
5 فروردين 1393

عکس مورد علاقه بابا جون

موفق شدم از گوشی بابا عکس آپلود کنم آخه قبلا خیلی سعی کرده بودم ولی نتونسته بودم این عکس مربوط میشه به عروسی عمو سجاد  و بابا هم عاشق این عکست  هست فردا چهارشنبه سوری هست و شما هم بی صبرانه منتظر هستی تا با ترقه ها یی که حسین نادری بهت داده حسابی بترکونی . البته اینم بگم که از ترقه حسابی میترسی و فقط دوست داری نگه داری   الانم توی اتاق بابا یی و کامپیوتر بازی میکنی. با با یه بوس آب دار ازت کرد ولی هیچی نگفتی آخه از بوس  خوشت نمیاد و هر موقع بوست میکنند ناراحت میشی با با ازت پرسید چرا هیچی نگفتی بوست کردم گفتی اشکال نداره میبخشمت حالا من توی عید چه کار کنم با بوس ندادنت ...
5 فروردين 1393